((هانا))صدای نیلوفرازجاپروندم مهربون گفت:چراگریه میکنی چیزی شده بابغض گفتممن یه دختر ساده...دست و پاچلفتی و خدای سوتی! هیچ چیز جذابی ندارم.. نه چشم رنگی..نه موهای بلوند و نه لحن صحبت خوب!رهام حق داره رمان ماکان بندویک دنیاعاشقی پارت19...
ما را در سایت رمان ماکان بندویک دنیاعاشقی پارت19 دنبال می کنید
کلید رو تو قفل در چرخوندم. نفس عمیقی کشیدم و در رو باز کردم. اولین چیزی که شامهام رو نوازش کرد، بوی قورمه سبزی فرزانه جون بود! وارد خونه شدم و در رو پشت سرم بستم. کفشهام رو توی جا کفشی گذاشتم و رمان ماکان بندویک دنیاعاشقی پارت19...
ما را در سایت رمان ماکان بندویک دنیاعاشقی پارت19 دنبال می کنید
دنیا"انقد حوصلم سر رفته بود که دلم میخواست سرمو بکوبم به دیوار رفتم پایین و شروع کردم به صبحونه خوردن که پیامی برا گوشیم اس اومد به ذوق اینکه رهامه پریدم رو گوشی اووووووف سحر بود
دنیا:ها
سحر'سلااااام رمان ماکان بندویک دنیاعاشقی پارت19...
ما را در سایت رمان ماکان بندویک دنیاعاشقی پارت19 دنبال می کنید